بی خود شده از خویشم و ...

می چرخم و می رقصم و می نوشم از این جام...بی خود شده از خویشم و از گردش ایام...این عشق الهی ست...حق لایتناهی ست

بی خود شده از خویشم و ...

می چرخم و می رقصم و می نوشم از این جام...بی خود شده از خویشم و از گردش ایام...این عشق الهی ست...حق لایتناهی ست

بی خود شده از خویشم و ...

کوچکی از طرح های بنده

طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

عشق را نمی دانستم

پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۰۷ ب.ظ

شعر از استاد علی اکبر لطیفیان می باشد

دلم خواست تو حال و هوای اربعین و به آخر رسیدن محرم و صفر یکم با حال و هوای این شعر آغشته بشیم

التماس دعا

 اول عشق تو « لَن» بود نمیدانستم

آخرش هم « ابَداً» بود نمیدانستم

نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است

همه جا صحبت من بود نمیدانستم

چشم من خیس شد ، عاشق شدنم هم لو رفت

گریه بر من قَدِغن بود نمیدانستم

بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید

عشق ، بد نام شدن بود نمیدانستم

تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را

دل ما اهل «قَرَن» بود نمیدانستم

از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند

تشنگی طالع من بود نمیدانستم

مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم

در دلم میل چمن بود نمیدانستم

شامل مرحمت فاطمه گشتم من اگر

علتش سینه زدن بود نمیدانستم

هر کجا نام حسین آمد، باران بارید ...

... مادرش مطمئناً بود نمیدانستم

دست و پا میزد و گفتند همه تشنه لب است

نیزه ای بین دهن بود نمیدانستم

فاطمه زنده از آن کوچه اگر برگشته

علتش کار حسن بود نمیدانستم